عوامل بی ثباتی تاریخی در افغانستان

کم نیستند آنانی که در مورد اهمیت ژئوپلتیک افغانستان سخن رانده اند. مردان سیاست پیشه با پندارهای جهان گستر؛ برای تحقق رویاهای نسل های آینده شان نقشه تسخیر و تسلط براین قلمرو را با ایده ها و طرح های متنوع از خود به ودیعه گذاشته است.

این کشور از گذشته های دور مورد توجه رهبران سیاسی و مذهبی جهان قرار داشته است. با وجودی  که جغرافیای افغانستان محاط به خشکه است و از نظر داشتن منابع نفتی وگازی نیز در سطح بسیار پایینی قرار دارد، اما به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک خود، این کشور در کانون توجه جهانیان قرار داشته است. روزگاری راه تجاری ابریشم که بزرگترین مسیر تجارتی و بازرگانی درجهان انرور بود از این جغرافیا عبور می کرد. بعدها به دلیل همین موقعیت حیاتی جهان گرایان و امپراتورانی چون اسکندر مقدونی با لشکرش پای براین سر زمین نهاد. امروزه نیز این کشور سه ناحیه مهم و استراتژیک خاورمیانه، آسیای میانه و اقیانوس هند را به هم وصل می کند. از منظر سیاسی نیز همسایگی با قدرتهای مانند چین، روسیه  و هند که  هر کدام در جهان کنونی از  اقتدار بالایی برخوردار هستند، بر اهمیت افغانستان به عنوان گره گاه استراتژیک  جهان افزوده است.

جغرافیای فعلی افغانستان تحت فشارها و دخالت های اجانب و همگرایی های دولت های حاکمه وقت تعیین گردید. به نظر می رسد موجودیت  و هویت کشوری به نام افغانستان بیشتر تحت قیادت استعمارگران شکل گرفته است، تا زمامداران درونی. طبقه حاکم فقط نقش تأیید کنندگی سیاست های قدرت های زمان را در چنان  شرایطی داشتند و بس.

این کشور هدف "بازی بزرگ" میان دو استعمارگر شرق  وغرب بود. امپراتوری روسیه و دولت بریتانیایی هند در قرن نوزدهم در یک جغرافیای کلان تر هدف بازی بزرگ را راه اندازی کرده  بودند که افغانستان نیز بخشی از این بازی بزرگ به شمار می رفت. این رقابت ها افغانستان را به عنوان یک کشور حایل قرار داده بود، بدون این که ملاحظه ای برای مفیدیت این نوع از استراتژی مورد نظر بوده باشد. مطابق با معاهدات و قراردادهای این دو طرف درگیر برای گسترش جغرافیای امپراتوری بود که کش و قو‏سهایی دراین سرزمین پدید می آمد. بالاخره در زمان عبدالرحمن و با فشارهای انگلستان و روسیه وقت، افغانستان از پیکر بزرگ خود جدا شد و به صورت فعلی در نقشه سیاسی و جغرافیایی جهان عرض اندام کرد.

در قرن بیستم نیز این کشور از مناقشات موجود در جهان به دور نماند. در چنین زمانی که ایالات متحده آمریکا جای انگلستان را در رقابت های سیاسی و نظامی جهان گرفته بود، بار دیگر افغانستان وارد رقابت های این دو قدرت زمان گردید. در عمل این کشور خود به مرکزی ترین میدان مبارزه این دو قدرت در آمد و دستخوش تحولات زیادی گردید.

در زمان حاضر؛ قرن بیست و یک، بار دیگر افغانستان به کانون توجه جهانیان و سیاستمداران تبدیل شده است. این بار نیز عامل خارجی در سوق دادن درگیریها و  نابسامانی ها دراین کشور نقش دارد. گروه القاعده به رهبری اسامه بن لادن عامل اصلی بیرونی است که فجایع قرن بیست ویک این کشور را رقم زده است. از سوی دیگر دخالت های بی وقفه استخبارات خارجی، منطقه و همسایه های افغانستان در روشن کردن آتش جنگ دراین سرزمین قابل تامل است. به نظر می رسد، حاکمان بر سر کار آمده در این کشور حتی در چنین زمانه ای بیش از آن که به منافع ملی و افغانی در سیاست گذاری ها و حکمراویی های خود توجه داشته باشند، عامل خارجی و خواست باداران بیرونی را بیشتر مورد مداقه قرار می دهند. بدیهی است که نقش انتصابی بودن وانتخابی بودن رهبران  وکارگرازان سیاسی نیز از اهمیت زیادی بهره مند است. همانگونه که می دانیم به استثنای دوران اخیر؛ پس از تحولات یازدهم ستامبر، در سایر موارد مردم و اهداف مردم برای حاکمان  هیچ گونه اهمیتی نداشت وآنان تنها با اتکا به منافع خود و خانواده اش تصمیم  گیری  و عمل می کرد.

آنچه که دوران اخیر را می تواند از دوران های گذشته جدا کند این است که، بر خلاف دوران گذشته این بار حضور جامعه جهانی در راستای منافع مردم افغانستان و مبارزه با دشمنان حیاتی و تاریخی این مردم است. این بار حضور ائتلاف جهانی به رهبری ایالات متحده آمریکا، سبب شده که اوضاع نا به سامان این کشور که در زمان حاکمیت طالبان و حضور القاعده در افغانستان  به سراشیبی سقوط سوق یافته بود تا حدی بهبود یابد و برای اولین بار افکار عمومی  در افغانستان اهمیت پیدا کند.

عوامل بی ثباتی درافغانستان

عوامل بی ثباتی درافغانستان را اگر بازبینی کنیم، می توان آن را در مولفه های قومیت، مذهب، ایدئولوژی، و حکومت دانست.

قومیت؛ افغانستان موزاییک قومیت ها، بیش از 50 قومیت با خصوصیات زبانی و قومی و سنت های ویژه در آن وجود دارد. وجود قومیت های مختلف دراین کشور به دلیل هم دیگر ناپذیری این اقوام همواره سبب چالش و درگیری هایی بوده است. محور این درگیری ها ازسویی زمین، آب، چراگاه بود است و ازسوی دیگر موضوع محوری دراین درگیری ها اقتدار طلبی و انحصار گرایی حاکمان بوده است. اقوام غیر پشتون که درگذشته از امتیازات حکومتی محروم بودند، پس از کودتای مارکسیستی نور محمد ترکی واشغال افغانستان به وسیله ارتش سرخ و شکل گیری جهاد به شکل موثر تری ظاهر شدند. به گونه ای که مطالبات آنان از قدرت غیر قابل انکار شد. از این زمان منازعه قومی بیشتر در چارچوب سهیم شدن در قدرت و یا رد چنین خواسته ای صورت می گرفت.

مذهب : در دو دوران نقش مذهب در منازعات افغانستان بسیار پر رنگ است؛ دوره امیر عبدالرحمن خان و دروره طالبان. امیر عبدالرحمن قیام خود علیه دیگر اقوام را صبغه مذهبی داد و از علمای آن روز جامعه پشتون اخذ فتوا کرد. پس از این فتوا بود که مردم باترغیب حکومت برای تاراج مردم هزاره در مرکز افغانستان کمر بستند؛ زیرا آنان از سویی دلخوش تاراج اموالی بودند که از هزارستان به دست می آوردند واز سوی دیگر شرکت در جنگ را واجب شرعی می پنداشتند. طالبان نیز دراستفاده از مذهب برای سرکوب مخالفان و استحکام قدرت متمرکز خود استفاده وسیع کردند. عنوان طالب خود برگرفته از گزاره های مذهبی  است. آنان مقاصد سیاسی را در لفافه مذهب  انجام می دادند.

ایدئولوژی؛ اسلام، مارکسیسم وناسیونالسیم از ایدئولوژی های بود که در دورانهای مختلف در افغانستان مورد استفاده برای پیشبرد مقاصد واهداف دولت مردان وکارگزاران سیاسی قرار گرفت.

حکومت؛ به نظر می رسد، عامل حکومت از وسعت عمل بیشری نسبت به سایر موارد برخوردار است. چرا که این عامل به نحوی در دوران های مختلف، عوامل سه گانه دیگر را به خدمت گرفته است. ثبات در استراتژی حاکمان افغانی حلقه مفقوده ای بوده است. آنان به قصد تلاش می کردند، با ایجاد نا امنی و فضای نا آرام، به تحقق اهداف ونیات خود بپردازد. اهدافی که به نفع هیچ قوم، تبار ویا مذهبی نبود، بلکه برای تامین منافع حاکمان و خانواده انان استفاده می شد.

نتیجه این که در افغانستان تاریخی بی ثباتی به عنوان یک اصل مورد بحث است و جزء استراتژی حاکمان برای تداوم حکومت شمرده می شود. با وجودی که در پاره ای از موارد، تنشهای قومی،مذهبی وایدئولوژیکی دراین کشور وجود داشته است، اما به نظر می رسد، حتی این عوامل نیز به گونه ای از جانب ارباب سیاست به عاریه گرفته شده است، تا در تحکیم پایه های قدرت و تدوام آن نقش میخی برای محکم کردن طناب خیمه سیاست بازی کند. افغانستان پسا طالبان بزرگترین مشق دموکراتیک برای  سامان بخشیدن به انگاره سیاسی و اجتماعی در این سرزمین است. امید است ثبات نسبی این  کشور باگذشت زمان به ثبات پایدار و همه گستر تبدیل شود.

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.